• وبلاگ : * مشعشع تابان *
  • يادداشت : ؟ دوم
  • نظرات : 6 خصوصي ، 46 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    ساقي خانم اون دفعه هم بهت گفتم! اولا ما همو بيرون ديديم! اينجوري هم نيست که هيچي از هم ندونيم. دوما مي تونستي به خانواده ات بگي دوستم که مثلا تو فلان دانشگاهه و مي تونستيم خيلي جاها با هم بريم و مي شد با خانواده ات منو آشنا کني. در ضمن شما به من چي کار داشتي. اصلا من بد! شما و خانواده ات مي رفتي در مورد اون آقا تحقيق ميکردي ببنيني به در ميخوره يا نه. همين

    خيلي کارها و راههاي ديگه ميشد داشته باشه و انجام داد که بماند

    مهم اينه که خودت حتي نيومدي به من بگي شرايط من اينه تا با هم براش راه حل پيدا کنيم. يه کلمه گفتي نع!

    قابل توجهت بگم آدمهايي بودن که از طريق همين دوستان اينترنتي خواستگار راه دادن و در مورد ازدواج حرف زدن. از ره گذر بگو. قبل از اينکه همو ببنيم در اين امر فعاليت کوچکي داشتيم در اين زمينه

    حالا بماند

    انشاالله که خيره


    پاسخ

    بچه ها وقتي اين پستو نوشتم اصلا فكرشم نمي كردم تا اينجاها برسيم.همه جوونا خوشبخت بشن و باراني جان همچنان به اين كار خير ادامه بدن و هر آرزويي كه دارين .. اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم