تازه لازم به ذکره که بدوني من همه نوع خواستگاري داشتم. همين همسر منم اگر ميومد خواستگاري خيلي هاي ديگه شايد جواب مثبت نمي گرفت. منتها شرايط من فرق مي کرده و البته براي ازدواجم پيش خدا خيلي دعا کردم.
بعضي افراد خاص در جريان هستن
همچين هم راحت قبول نکردم ازدواج رو. منم خيلي آدم سختگيري بودم اما يه بار نشستم با خودم سنگهام رو وا کردم که بالاخره آخرش که چي؟ و بعدش از خدا کمک خواستم
در ضمن حالا که اينو گفتي بذار بگم ديگه: همين جنابعالي نبودي که چند ماه پيش دست رد به سينه ي من زدي؟ يادت نيست من يه مورد بهت معرفي کردم و گفتي اصلا اسمشم نيار. اصلا نخواستي راجع بهش حرف بزنم. اصلا ايميلت رو ندادي که مشخصاتش رو برات بفرستم. نديده و نشناخته ردش کردي رفت!!!! اين چي مي تونه باشه؟؟؟؟ جز سختگيري؟؟؟
اصلا جنابعالي هيييييييچ اطلاعاتي ازش نداشتي که ردش کردي
چه طور مي توني بگي: موردهايي که براي من بوده اصلا قبول نمي کردي؟
مگه اصلا مي دونستي اين مورد چه جوريه؟
ساقي جان قبول کن هم پسرها و هم دخترها در قضيه ازدواج سختگيري و وسواس به خرج ميدن!
و به قول همسرم فضاي جامعه بايد جوري بشه که نتونن انقدر سختگيري به خرج بدن. فضاي جامعه بايد براي متاهل ها راحت تر باشه تا مجرد ها
ما خودمون جنوب که ميريم واقعا براي من عذاب آوره! جالبه! حتي من نمي تونم يه سلام به همسرم بکنم. مثلا اگر برم بهش بگم بيا ساک من رو بردار همه يه جوري به آدم نگاه مي کنن انگار گناه کبيره مرتکب شدم. اونوقت اين دختر پسرهاي مجرد راحت با هم جلسه ميذارن حرف ميزنن بحث مي کنن و يکي نيست بهشون بگه بالاي چشمتون ابروئه
به جاي اينکه اونا معذب باشن ، ما معذبيم در ارتباطاتتمون. دنيا برعکس شده به خدا
هرکي ندونه فکر مي کنه ما داريم گناه مي کنيم جاي اونا